بوکیکو
دانلود رمان جدید pdf
بوکیکو
دانلود رمان همخونه اجباری از ناشناس

دانلود رمان همخونه اجباری از ناشناس رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان همخونه اجباری از ناشناس با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

با بهت بهش زل زدم ! مثل یه جوجه کوچیک حبس شده بودم. انگار که تمامِ بدنم فلج شده بود و قدرت انجام کاری رو در برابرِ بدن درشتش نداشتم. میدونستم کاری که داره میکنه بی شک یه اشتباه بزرگه . اون گیج بود، و توی گیجی داشت با من مثل یه اسباب بازی، خوش گذرونی می کرد…

خلاصه رمان همخونه اجباری

هوفی کشیدم و صدای ساعت لعنتی رو زود خاموش کردم. پتو رو کنار زدم از جام پاشدم. بعد از شستن دست و صورتم، آروم درو باز کردم و رفتم بیرون! تکیه دادم به دیوار و مشغول به دیدنش شدم! ساعد دست راستش رو گذاشته بود ر وی چشماش و بدون پیرهن خوابیده بود. روی میز پر بود از ته سیگار. پوفی کشیدم. معلوم امروز کلی کار ریخته سرم. رفتم توی آشپزخونه و یه ل یوا ن شیر گذاشتم تو ماکرو ویو براش! اروم رفتم بالا سرش و گفتم: مهراد؟ اقای مهراد خوابی؟! تکون آرومی خورد و ساعدش رو از روی چشماش برداشت. همونطوری که

چشماش بسته بود آروم لب زد: پگاه. معدم درد میکنه، سرم درد میکنه! دلم می خواست بهش بگم مگه مجبوری عین اسب بخوری که اینطوری بیفتی به این وضع !؟ به جاش آروم گفتم: -قرص نمی خواد بخوری ،شیر گرم کردم برات. آروم و با مکث بلند شد و نشست سر جاش و بهم زل زد و گفت: -میشه بیاریش اینجا؟ شیرمو؟ سرم و تکون دادم و شیر و همراه یدونه خرما برداشتم و بردم دادم دستش. لیوان و شیشه روی میز و کناری زدم و نشستم روی میز، دقیقا رو به روش! بدون مقدمه گفتم : -میخوام برم! سرشو آورد بالا و با بهت بهم خیره شد. اخماش

رفت تو هم گفت: چی گفتی؟ یه بار دیگه بگو!؟ اب دهنم و قورت دادم، کاش همیشه گیج بود فقط وقتی گیج بود، میتونستم مهربون ببینمش! اروم گفتم:میخوام برم! لیوان شیر رو کوبید روی میز،کنارم. کاش حرف میزد اما فقط نگاهم می کرد. خوب آخه می‌ترسیدم از این نگاهاش! در برابرش یه بچه دو ساله بودم که گم کرده مامانشو! -چرا؟ سرم و پایین انداختم و با ناخونام ور رفتم. -مهراد نمیشه اینطوری؟ تو دیشب…. دیشب.داشتم من‌من میکردم که خودش رک و بیخیال گفت: بوسیدمت! جیغ زدم: هییس! چطوری میتونی این طوری راحت ازش حرف بزنی؟

دانلود رمان همخونه اجباری از ناشناس رایگان pdf بدون سانسور

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
با بهت بهش زل زدم ! مثل یه جوجه کوچیک حبس شده بودم. انگار که تمامِ بدنم فلج شده بود و قدرت انجام کاری رو در برابرِ بدن درشتش نداشتم. میدونستم کاری که داره میکنه بی شک یه اشتباه بزرگه . اون گیج بود، و توی گیجی داشت با من مثل یه اسباب بازی، خوش گذرونی می کرد…
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    همخونه اجباری
  • ژانر
    دانلود رمان ایرانی,دانلود رمان عاشقانه,
  • نویسنده
    ناشناس
  • ویراستار
    ناشناس
  • طراح کاور
    بوکیکو
  • صفحات
    584
  • منبع تایپ
    بوکیکو
  • 28 روز پيش
  • kikoadmin
موضوعات
دانلود رمان دشمن جون از فاطمه حمیدی pdf دانلود رمان تب تند پیراهنت از زهرا گوبانی pdf دانلود رمان ژست از فاطمه اشکو pdf دانلود رمان مثلث دو گوش از خانومی و mahtabi22 pdf دانلود رمان آریانا از سلنا شمس pdf دانلود رمان انجمن شاعران مرده از ان اچ کلاین بام و تام شولمن pdf دانلود رمان بن بست از منا معیری pdf دانلود رمان تاریک ترین شب (جلد اول مجموعه تاریک ترین) از مجموعه تاریک ترین) جنا شوالتر pdf دانلود رمان کویر عشق از Tina27 pdf دانلود رمان دل می رود ز دستم از Kimia.76 pdf دانلود رمان گیج گاه از نگار_ب pdf دانلود رمان روی خوش زندگی از صدای بی صدا pdf دانلود رمان انگور نارس از پگاه مرادی pdf دانلود رمان زندانی از اسکای وارن pdf دانلود رمان اینجا زمان ایستاده است از عاطفه انصاری pdf دانلود رمان منفصل از شادی جمالیان pdf دانلود رمان فصل وصال از آزاده میرزایی pdf دانلود رمان نفست میشوم ولی اجباری از سحر زکریایی pdf دانلود رمان در حسرت آغوش تو از niloofartavoosi pdf دانلود رمان آنهدونیا از سدگل pdf دانلود رمان خانم مددوکس از جیمی مک گوایر pdf دانلود رمان رد لاین از hani_zand pdf دانلود رمان لبخندهای آبنباتی از saadat6789 pdf دانلود رمان هانا عروس شیخ از ساحل pdf دانلود رمان پادشاه جمجمه (جلد اول) از پنلوپه اسکای pdf
آرشیو نویسندگان
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آمار سایت
  • 272 نوشته
  • 6 برگه
  • 0 کامنت
  • 1 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بوکیکو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.