خلاصه کتاب:
مهرانه دختری ۱۸ ساله است که طی تصادفی پدرش را از دست داده بعد از مرگ پدر برادرها که در کارخانه پدرشان مشغول به کار بودند به خواست همسرانشان، آنجا را به قیمت پایینی فروختند، مهرانه و مادر و خواهرش که با خانواده همسرش مشکل داشتند با هم زندگی میکردند که بعد از مدتی آرش به سراغ همسر آمده و او را بردچند وقت بعد برادر مهرانه…
خلاصه کتاب:
افرا دختری که کنار خیابون گیتار میزنه و این کار هر روزشه اما تو یکی از این روزها سامیار آقا زاده پولدار که همه ازش حساب میبرن کلی کشته مرده داره با نگاه اول عاشق افرا میشه دستور میده افرا رو تعقیب کنن بالاخره خونشو پیدا می کنه و دقیقا کنار خونش خونه می خره و…
خلاصه کتاب:
الوند پسری که حاصل یه ارتباط نامشروعه و چون همه اقوامِ پدرش بهش لقب بد دادن، سالهاست خانوادهشو ترک کرده و برای خودش یه زندگی عجیب و پرماجرا درست کرده، زندگی که پر از آدمهای جورواجور با شغل و سیاست های کثیفه… توی کارهاش از یکی رقیبهای بزرگش ضربه میخوره و سعی میکنه برای تلافیِ کارش، به تک دخترِ اون شخص نزدیک بشه، دختری که از چند و چونِ کارهای باباش اطلاع داره و حاضره برای نجات جونش، حتی خودشو قربانی کنه…
خلاصه کتاب:
یاسین که با کلک با پریایی که خدمتکار خانهاش است ازدواج می کند و پریا توی فراز و نشیب های زندگیش متوجه می شود رفیق صمیمیاش نازنین همسر اول یاسین است و پسری به اسم سامیار دارد و قصد یاسین از ازدواج با او به دست آوردن زمین های پدری اش بوده در این حین که آن ها صاحب دو فرزند دختر می شوند که به طوری مشکوک نازنین زن اول یاسین تصادف می کند و کشته می شود و فرزند دوم پریا به اسم سوگل دزدیده می شود… اما همه ی این اتفاقات زیر سر چه کسی است؟ چه دلیلی دارد؟ پشت این همه ماجرا چه توطئهای وجود دارد؟ هدف چیست؟
خلاصه کتاب:
مثل همیشه هنزفری تو گوشم بود و تو اتاق تاریک خیره به سقف داشتم آهنگ گوش می کردم. فقط آهنگای مهراب و گوش میدم از صداش خوشم میاد انگار حرفایی که میزنه تو شعراش از ته قلبشه... صداش بغض داره. با باز شدن در هنزفریم و از گوشم در آوردم و زل زدم به در، آرمان بود داداشم. اومد کنارم نشست و دستی به موهام کشید. نگاه سردمو بهش دوختم که گفت: تارا مامان خیلی حالش بده، نکن اینجوری باهاش... تارا وقتی بابا بی محلیات رو می بینه اشک تو چشماش جمع میشه… نمیخوای ببخشیشون؟
خلاصه کتاب:
همهچیز از یک اجبار آغاز میشود. از یک قرار بیست ساله… عهد نانوشتهای که سالها پیش بین دو برادر گذاشته شده، زندگی داراب و آذین را بهم گره میزند. اما… گرهای با طناب پوسیده!
خلاصه کتاب:
اون پسر، از اول، انقدر ثروتمند وموفق نبود.آریک کریستوس، پسری بود که هوای من رو داشت و مواظبم بود، منو می خواست، و شاید عاشقم هم بود. اون یه پسرِ جذاب و یه دنده ای بود. اما من اون رو براحتی و به خاطر ترسم، از دست دادم.
خلاصه کتاب:
داستان راجب چند تا دختر اشراف زاده ست که تو یه سفر دریایی توسط دزدای دریایی دزدیده میشن بعد از ده روز موفق میشن فرار کنن..بعد از فرار تصمیم میگیرن بجای اینکه برگردن به خونشون چند ماه به عنوان دزد دریایی تو دریا زندگی کنن…
خلاصه کتاب:
داستان درمورد یه روستاست ، یه روستای سر سبز در ناحیه شمال که دست تقدیر خانواده گیلدا رو میکشونه تو روستا و یه سری اتفاق ها میوفته که آب روستا مسموم میشه و تمام تقصیر ها میوفته گردن خانواده گیلدا… بماند که چجوری پدر و مادرش رو به بدترین نحوه از دست میده مردم روستا دنبال گیلدا هستن که اون فرار میکنه و پناه میبره به جنگل… با تمام سختی ها تو سن هشت سالگی یتیم میشه و حالا از اون جریان هفت سال میگذره… و حالا گیلدا ۱۵ساله بدون اینکه متوجه بشه پسر ارباب روستا ارباب چاوش رو از مرگ نجات میده اونممم کجااااا… و چطوری…
خلاصه کتاب:
داستان سیاوش راد آشنایی اتفاقی او با رز، دختری که برای درمان بیماری مادرش مجبور به دزدی می شود، سیاوش شاید رفتار ها و نیتش در ابتدا خنده و شادی بود، شاید تمام عمر با پول و عنوان پدرش زندگی کرده، اما این اولین باری است که کاری را خودش به تنهایی انجام می دهد و برای شخص مقابل اسطوره شده و با غرور عنوان شاه دزد را به دست می آورد...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بوکیکو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.