خلاصه کتاب:
پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک! برای رسیدن به این نیکی ها خوب بودن خودت به تنهایی کافی نیست! خوب بودن دیگرانی که در کنارت هستن هم لازمه!پندارِ به فراموشی نیک بودن رسیده، ناخواسته به سمت شروع فصل جدیدی از زندگی قدم بر می داره! دقیقاً ناخواسته! بی هیچ میلی! بی هیچ تلاشی! بی هیچ انگیزه ای! بی هیچ علاقه ای!
خلاصه کتاب:
دکتر شهراد ماجد، یه جراح زبردست که تو دنیای پزشکی کسی نیست که اسمشو نشنیده باشه. یه پزشک جوون اما فوق العاده با مهارت که تا حالا حتی یه عمل ناموفق هم نداشته و اسمش برای راضی کردن هر کس که دنباله زیباییه، کفایت میکنه تا میلیون میلیون پول خرج کنه. زن ها تمام تلاششون رو میکنن که اون دکتر جراحشون باشه حتی خیلی ها پول عملاشون رو قرض میکنن تا پروندشون رو دکتر ماجد قبول کنه.
خلاصه کتاب:
گیسو دختری روانشناس است که سه سال از ازدواج او با سینا می گذرد و زندگی عاشقانه ای با یکدیگر دارند. روزی به واسطه ی یک مراجع کننده، حرف هایی در مورد سینا می شنود. پس از تحقیقات متوجه می شود…
خلاصه کتاب:
دختری که خیانت از عشق دیده و برای باقی عمرش احساساتشو کشته و مخفی کرده و به تنها چیزی که فکر میکنه مسابقات رزمی و کتک کاریه، در گیر عشقی میشه که مجالی برای نفس نفس زدن اون احساس قبلی نمیده، اما باید دید عشق جدید چند مرده حلاجه که بتونه کینه و نفرت احساس قبلی رو از ذهن دختر داستانمون پاک کنه….
خلاصه کتاب:
مهتاب با داد رو به بابا گفتم: _نمی خوامممم یبار مجبورم کردین که برم توی اون خاندان دیگه نمیرم. اختیارم با خودمه، با خودم بابا. من دیگه اون دختر هجده ساله نیستم که با زور فرستادیش خونه ی امیرکیان من الان یه زن بیوه ی بیست و یک ساله ام بابا. یه زن بیوه….
خلاصه کتاب:
من ماهورم، دختری که برادرش با نامزد رفیقش روی هم می ریزن و بهش خیانت می کنن بعد هم دست توی دست هم ناپدید میشن. حالا فقط من موندم که ربوده شدم و به اسارت ساشای کینه ای و زخم خورده دراومدم. شکنجه شدم درد کشیدم و بعد صیغه ی شکنجه گر و گروگانگیرم شدم. همه چیز درست زمانی بهم ریخته تر از قبل شد که حامله شدم…
خلاصه کتاب:
آلا مدل معروف ، طی تصادفی که با سردار پسر طلا ساز معروف شهر دارد تمام زیبایی خود را از دست می دهد. به جبران تقاص زیبایی اش طبق قانون تقاضای ازدواج با سردار را دارد اما …
خلاصه کتاب:
در کوچه پس کوچه های شهر، شایدم مقابل ویترین مغازه ای اسباب بازی فروشی یا در پیاده رو… اری، تعجب نکن. من در کنارت هستم. هر روز بارها ازکنارم میگذری و شاید به تنه ای نیز مهمانم کنی… شب که می شود زیر پنجره ی خانه ات را نگاهی بینداز… از پشت دیوار محکم خنده هایت قلب شکسته ام را ببین… چشمان اشکبارم …
خلاصه کتاب:
ملودی دختری که کارآموز وکالت است و پدرش سرهنگ نیمه شب از یک پارتی که توسط پلیس لو رفته فرار میکند و به چاپخانه ای که آن اطراف است پناه می آورد امیر حافظ پسر جوانی که صاحب چاپخانه است به او پناه داده بعد از مدتی ناخواسته امیر حافظ به دفتر وکالت دایی ملودی می رود که وکالت خواهرش را به عهده بگیرد و این حضور باعث آشنایی بیشتر ملودی و امیرحافظ می شود تا این که این دو دلباخته هم می شوند و امیر حافظ همه جا پناه و پشتیبان ملودی می شود و این دو نامزد می شوند….
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بوکیکو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.