دانلود رمان آیدا از فریحا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آیدا و شایان ۱۰ ساله که عاشق همدیگه هستن ولی خبر ندارن با مرگ پدر و مادر ایدا، شایان آیدا رو میبره خونهی خودش تا به خیالش، انتقام خیانت آیدا رو بگیره انتقام اعتراف نکردنشون رو!
خلاصه رمان آیدا
هیچ وقت نتونستم اون طرح نصفه نیمه رو ادامه بدم. حتی نگاه کردن بهش مثل خنجری بود که فرو می کردم توی قلبم همون قدر دردناک و آزار دهنده بدون اینکه حتی نگاهشو بالا بیاره و بدون کوچکترین حرکتی گفت: نمیدونی نباید طولانی خیره بشی به کسی؟ ضربان قلبم رفت رو هزار. چجوری فهمید؟! حتی نزدیک شایان بودن سخته هیچ موقع نمیتونی بهش دروغ بگی چون میفهمه، نمیتونی نگاه کنی چون مچتو میگیره حتی نمیتونی با خودت حرف بزنی چون ذهن رو میخونه!! پا روی پا انداختم و گفتم : چی؟ از وقتی رویا رفته نگاهت فقط روی یه نقطه اس.-نمی دونستم آدما باید واسه نگاهشون
به تو توضیح بدن. -وقتی نگاهشون روی من باشه لازم به توضیحه. مسخره خندیدم و گفتم: عجب اعتماد به نفسی چرا فکر میکنی باید به تو نگاه کنم؟ سرشو بلند کرد و با نیش خند کمرنگی گفت: چرا نگاه نکنی؟ راحت باش عروسک زکات جذابیت اینه که با دید زدن بقیه مشکلی ندارم. با همون خنده ی تمسخر آمیز گفتم: اگه بهم بگن یا شایان رو دید بزن یا کور میشی من دومی رو انتخاب میکنم. _میترسی از نگاه کردن به شایان!واسه چشمام ارزش قائلم هر چیزی دیدنی نیست. میدونی ما خیلی چیزا رو نگاه می کنیم، اما نمی بینیم. _با این بلبل زبونیا چیو میخوای ثابت کنی؟ _بلبل زبونی؟
حرف زدی و منم جواب دادم. فقط همین!! موبایلمو برداشتم و وانمود کردم که دارم باهاش کار میکنم. ادامه ی این بحث رو اصلا دوست نداشتم. شاید یک دقیقه هم طول نکشید که رویا با سینی قهوه اومد. واسه من قهوه و واسه خودش و شایان نسکافه آورده بود. یک ساعت بعد ماشین شایان توی حیاط بزرگ خونه ی عمو متوقف شد و من بدون حرف پیاده شدم. درست مثل تمام مسیر که بینمون سکوت بود و سکوت. احساس می کردم این چند روز هوا به سردترین حالت ممکن رسیده سریع فاصله ی ماشین تا عمارت رو طی کردم در سالن رو بستم و بلند گفتم: مهشید جون؟ شادی؟ بیاین ببینین کی اومده!