دانلود رمان مردی که به زانو در آمد از نازآفرین۷۰ با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سرنوشت دو انسان با تفکرهای مختلف… دختری ساده و رویایی در مقابل مردی جاه طلب و مغرور… داستانی روایت کننده از زندگی انسانهایی که هریک در یک طبقه از اجتماع زندگی میکنند، اما همگی در مقابل قدرت عشق هیچ اراده ای ندارن…
خلاصه رمان مردی که به زانو در آمد
راوی: بعد از رفتن مریم، شهین آهی از سر افسوس میکشد… خودش هم مطمئن نیست که آیا تا آن زمان که مریم از کنکور قبول شود و به دانشگاه برود، بتواند در این خانه بماند… به هر حال قرار است جناب مستوفی زن بگیرد و مطمئنا با آمدن خانم خانه، او دیگر در این خانه جایی نخواهد داشت… جسته و گریخته صحبت های رعنا و رویا را شنیده بود و می دانست آنها حرف حق را می زنند… آیینه ی جیبی اش را که داخل کشوی کابینت گذاشته بود را برمی دارد و به تصویر خودش در آن نگاهی می اندازد… چین و چروک های اطراف چشمانش رد گذر زمان را به او یادآور می شوند… ۱۸ سال در
این خانه عمر و جوانی اش را گذرانده و همه زندگی اش را به پای بزرگ کردن مریم گذاشته… هیچ شکایتی از این موضوع ندارد… آینه را به کناری میگذارد و روی صندلی مینشیند… فنجان چای سرد شده اش او را به چندین سال قبل میبرد… زمانی که برای اولین بار رضا مستوفی را عصبی و پرخاشگر دید و از او ترسید… ولی به مرور با قلب رئوف او آشنا شد و هجده سال در خانه ی او ماند و کار کرد… با گفتن یاعلی از جایش بلند میشود و با آماده کردن غذای شام خودش را سرگرم میکند.. غذا را به بهترین شکل، داخل ظروف چینی گل سرخش تزئین داده و با سلیقه ی خاص خودش روی میز
نهارخوری داخل سالن پذیرایی می چیند… با گذاشتن پارچ حاوی دوغ که با پودر نعنا و گل محمدی تزئین داده است، مریم را صدا میزند تا پدرش را هم برای خوردن شام دعوت کند… رضا با دیدن میزی که با سلیقه شهین چیده شده است لبخند ی از سر رضایت میزند ولی بی آنکه تشکری بکند، سر میز می نشیند و با بسم الله شروع می کند. مریم در جمع کردن میز شام، کمکش کرده و با گفتن شب بخیری به اتاقش رفته بود… ولی شهین همچنان در حال سابیدن اجاق گاز است… بعد از تمام شدن کارش به سمت درب می رود… ولی با دیدن رضا که روی کاناپه نشسته و در حال خواندن روزنامه است…