دانلود رمان سلطنت خون با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
وسوسه جنون سلطنت، دستان یک پادشاه اغشته به خون است… شرارت یک عفریت، قلب یک شهر را سیاه کرد.
غارت کردم، انسانیت را و جهنم را در زمین برپا کردم ابلیسی خونخوار از خود ساختم در تختِ خون پادشاهی کردم. رانده شدم از درگاه خدا و جهانی را به تباهی کشیدم شیطانِ مجسم امروز،حُکم دیروزِ چشمانِ توست. من جهان را برایت دوزخ می کنم …
خلاصه رمان سلطنت خون
دست روی کمرش قرار داد و خودش را به چپ و راست کشید حالا که فهمیدی می تونی بری. حتئ اگر قصد داشتم بروم حال با این حرکت، با این عضله هایی که برجسته می شد و رگ هایی که قصد داشت از پوست دستش بیرون بزند، امکان نداشت بروم. باید می رفتم اما نرفتم، چون هانای یاغی کاملا افسارم را گرفته بود و قبل از اینکه بفهمم چه می کنم با لحن چالش برانگیزی گفتم: ورزشکار حرفه ای به نظر میای. من توی خیلی چیزا حرفه ایم.
خب، بازی را شروع کردی جناب… لبخند زنان نزدیکش شدم و با لحن منظور داری گفتم: استقامت ورزشکار بودنت رو ثابت کن! و عقلم را خاموش کردم و قبل از اینکه پشیمان شوم، مقابل دو دستی که کفش روی زمین بود، نشستم …دستانش نمی لرزید، ثابت مانده بود اما صدایش وقتی گفت “داری چه کوفتی انجام میدی؟” از خشم و حرص می لرزید. نفس هایم کش آمده بود و دست خودم نبود. به زحمت گفتم: مقاومت سنجی. می خوام ببینم می تونی دو دقیقه مقاومت کنی و …
در من چه شده بود را نمی دانستم اما لبخندی زدم و هم شنای درست رو ازت یاد بگیرم. به چشمانم خیره شد، عمیق و خشمگین و من تمام تنم بی اختیار حرارتش بالا رفت. زمزمه کرد: که اینطور…و بعد بی هوا حرکت شنایش را شروع کرد. او رفت و مرا با تمام احساسات آشفته و جدیدم تنها گذاشت. نفس عمیقی کشیدم و چشمانم را بستم. من نمیدانم چه بلایی سرم آمده بود اما مطمئن بودم او از من، از ما فرار می کند.