دانلود رمان از لیلیث به آقای ابلیس از مهسا حسینی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
افرا عادت کرده که یه آدم نامرئی باشه! سالهاست که کسی صداش رو نمیشنوه و کاراش رو نمیبینه اما درست در بدترین شرایطِ ممکن، مردی که کابوسِ روز و شباشه بالاخره اونو میبینه! دیدنی که پر از دردسره و افرا آرزو میکنه که کاش میشد باز هم نامرئی بشه…
خلاصه رمان از لیلیث به آقای ابلیس
ستوده با گام ها ی بلند خودش را به اتاق رساند و در را پشتِ سرش بست. خیالش راحت شده بود که عقده های امروزش را هم خالی کرده بود! حالا میتوانست آرام بگیرد و به سفرِ رویاییِ پیشِ رویش برسد! آن لحظه به امپراطوریِ کهربا فکر میکردم و ثروتِ ستوده که قطعا میتوانست به راحتی جایی برای خواب و غذایی برای خوردن در اختیارِ بچه ها بگذارد اما ترجیح داده بود مثلِ تمامِ این سال ها همه را از خود براند! اصال برادرش کجا بود که بچه هایش اینجا آمده بودند؟ مادرِ بچه ها چه؟ سوال در سرم زیاد بود و جوابی برایشان پیدا نمیکردم.
البته حدس میزدم آن لباس های مشکی احتمالا برای فوتِ کسی بود، یعن ی برادرِ ستوده فوت کرده بود؟ پس چرا ستوده ناراحت نبود؟ چرا از فوتِ برادرش بیخبر بودیم؟ ماجرا باید چ یزِ دیگری باشد که دیر یا زود آن را میفهمیدیم! روانشناسیِ زرد م یگوید »اگر کسی دوستت داشته باشد همیشه برا ی تو وقت دارد. همی شه تو را میخواهد و مهم نیست چقدر درگیرِ کار یا افکارِ خودش باشد، همی شه برای تویی که آدمِ ویژه ی زندگیاش هستی، جورِ دیگری زمان میگذارد!« که قطعا همه میدانیم مزخرفِ محض است! چیزی که آدم ها را نابود میکند همین روانشناسیِ زرد و باورهای دروغین است که با اسمِ روانشناسی و نامِ فاخرِ علم به خوردِ آدم ها میدهد!
نتیجه ی آن بالا رفتنِ سطحِ توقعِ آدم ها میشود و توهمِ اینکه همیشه دیگری باید به واسطه ی آن علاقه ی کذایی مقابلشان دست به سینه بایستد و اوامرشان را اجرا کند. یا تبدیل به یک محبت کننده ی ۲۴ ساعته باشد! کار و زندگیاش را رها کند و فقط به طرفِ مقابلش عشق بدهد! اصال کدام آدمِ عاشقی ممکن است بخواهد زمانی دور از کسی که دوستش دارد به زندگیِ نکبتبارش فکر کند؟