دانلود رمان زندگی بنفش (دو فصل) از سپیده با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
زندگی بنفش ماجرای زندگی بنفشه و نیماست. نیما مدت هاست عاشق خواهر کوچیکتر دوستشه. اما بخاطر ۱۲ سال اختلاف سنی حرفی نمی زنه. اما درست زمانی تصمیم می گیره وارد عمل شه که بنفشه تو یه رابطه عاطفی قرار داره! ولی دیگه نیما دست بردار نیست… اما این تمام ماجرا نیست مخصوصا وقتی ماجرایی از کودکی بنفشه برملا میشه… درست وقتی نیما و برادر بنفشه صمیمی میشن….
خلاصه رمان زندگی بنفش
مثل کسی که خواب میبینه.. همونقدر گیج بودم. بابا پارک کرد و پیاده شدیم. برعکس دفعه قبل به خودم نرسیده بودم. انقدر فکرم درگیر بود حتی انگشتر نشونمو هم جا گذاشته بودم. وسط راه متوجه شدم که بابا برگشت خونه و دوباره انگشترو گرفتیم . بخاطرش هم کلی غر غر شنید. وارد که شدیم اینبار باباش اومد استقبالمون و از نیما خبری نبود . بعد از سلام و احوال با بابا و مامانش نیمارو دیدم که عقب تر ایستاده بود. چهره اش خسته بود. با بابا اینا احوال پرسی کرد و وقتی به
من رسید هر دو به هم نگاه کردیم. مردد دستمو بردم جلو. نمی دونم چرا. قبلا که راحت باهاش دست می دادم. حالا که صیغه کردیم… دستمو گرفت و آروم گفت: باید با هم صحبت کنیم. سر تکون دادم و رفتم سمت پذیرایی. مانتو و شالمو در اوردمو نشستم. بهنام بازم زودتر از ما رسیده بود و مجلسو گرم می کرد. بحث همه گرم بود مردا با هم مامان ها با هم و طبق معمول من خارج از بحث سرم تو گوشی بود که نیما پیام داد: _خوبی؟ _تو خوبی؟ _نه … _منم. یهو بلند شد و اومد سمتم. با وجود اینکه همه حواسشون به ما بود اما به روی خودشون نیاوردن.
نیما گفت: میای یه دور بزنیم تو حیاط؟ دلم نمی خواست تکون بخورم. اما بلندشدم و همراه هم رفتیم سمت حیاط. تو سکوت رفتیم سمت آلاچیق هوا خنک تر شده بودو لباسم مناسب نبود. رو به رو هم نشستیمو خودمو جمع کردم. _سردته؟ _یکم. بلند شد بره سمت خونه که گفتم: _خوبه نیما… بیا… نگاهم کرد و مکث کرد. بالاخره اومد کنارم اما بسمت من نشست. _بنفشه… برگشتم سمتش و سر تکون دادم. هر کاری ازم بخوای می کنم. اما ازم نخواه ولت کنم… نگاهش پر از درد بود. صورتش خسته بود…