خلاصه کتاب:
زندگی بنفش ماجرای زندگی بنفشه و نیماست. نیما مدت هاست عاشق خواهر کوچیکتر دوستشه. اما بخاطر ۱۲ سال اختلاف سنی حرفی نمی زنه. اما درست زمانی تصمیم می گیره وارد عمل شه که بنفشه تو یه رابطه عاطفی قرار داره! ولی دیگه نیما دست بردار نیست… اما این تمام ماجرا نیست مخصوصا وقتی ماجرایی از کودکی بنفشه برملا میشه… درست وقتی نیما و برادر بنفشه صمیمی میشن….
خلاصه کتاب:
دختری به اسم مانیا محبی پزشکی خونده… می خواد به درسش ادامه بده تا تخصصش رو بگیره ولی در کنارش می خواد تو یه بیمارستان هم مشغول به کار بشه… مانیا با پدر و مادرش زندگی می کنه و تک فرزنده… تو زندگیش ۲ تا ارزو داره یکیش اینکه پزشک بشه که خب به این ارزوش رسیده… اون یکی ارزوش اینه که بره تو ارتش…
خلاصه کتاب:
عماد، مردی سی و چند ساله است که تموم زندگیش رو به نفرت از زنها گذرونده و به سخت گیر و وسواسی بودن معروفه! اما حالا طی یک اتفاق، سویل رو پیدا می کنه. سویلی که یک دختر ربوده شده و شکنجه دیده ست، اما هنوز امید به زندگی بهتر داره تا بتونه جهنم گذشته رو با بهشت ساخته شده توسط عماد تغییر بده.
خلاصه کتاب:
(فستیوال به معنای جشنواره ای همراه با موسیقی هست که برای نمایش آثار هنری یا نمایش مربوط به یک هنرمند به کار میره.) سام پژمان، صاحب بزرگترین نمایشگاه ماشین های خارجی ، پسری کله خراب، تندخو و یک دندست که هیچوقت حرف زور تو کتش نرفته و چیزی رو نمیشه بهش تحمیل کرد. تا روزی که متوجه میشه بی خبر از خودش، انگشتر نامزدیش توی دست دختری به نام گلبرگ خودنمایی می کنه و اون دختر نشونش کردش شده!…
خلاصه کتاب:
آرش تک پسر حاج فتوره چی بزرگ بازار! کسی که به دختر بازی توی جمع هامون معروف بود. کسی که هیچ دختری از زیر دستش سالم در نمی اومد. یه پسر عیاش به تمام معنا ولی انقدر جذاب که عاشقش شدم. عاشقش شدم، جونمم براش می دادم. همه ی زندگیم بود… ولی اون! ازدواج با من براش یه معامله ی بزرگ بود معامله ای که وقتی بچه اش تو شکمم بود فهمیدم این ازدواج یه معامله بوده ...
خلاصه کتاب:
داستان در مورد دختری به نام ستایشه که فکر می کنه ایدز داره. چون نمی خواسته خانوادش رو در معرض ابتلا قراره بده بدون این که به اونا بگه راهی شمال می شه. اون جا با پسری به نام شاهین آشنا می شه و با کمک اون می فهمه بیمار نیست. با یه اشتباه در گیر مشکلات شخصی شاهین می شه و مسیر زندگیش به کلی تغییر می کنه...
خلاصه کتاب:
ضلع اول/امیر نگاهش رو از موهای کوتاه و بلوند دختر گرفت و دوخت به ساعت مچیش. کمتر از دو ساعت دیگه با آدمی که مهرداد معرفیش کرده بود، قرار داشت. انگشت های ظریف دختر که روی بازوهایش نشست، به خودش آمد و چشم هاش رو بست. حالا دلش پگاه رو می خواست! بیشتر از هر موقعی! دلش تنگ شده بود برای اون موهای بلند و مشکی!
خلاصه کتاب:
راجب زنی به نام مریمه ک دو تا دختر داره با خوابی ک مریم میبینه زندگیشون زیر و رو میشه… مریم بی تابست و آرام و قرار ندارد. هیچ حرفی از اینکه چه شده نمی گوید. به خواست همسرش با دخترش نغمه مرور می کند. گذشته ای که نغمه هیچ چیز از آن نمی داند. در خانه ای که انگار قرارست نغمه را هم وارد دنیای دیگری کند…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بوکیکو " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.