دانلود رمان دل از سارا بانو با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
راستین که شب خسته از کار در شرکت به خانه می رفت ناگهان دختری جلوی ماشینش را می گیرد و ازش تقاضای کمک می کند تا از ازدواج اجباری که قرار انجام شود نجاتش دهد…
خلاصه رمان دل
چندروزی بود که امیر نقشه هایی در سرش داشت و می خواست آنها را عملی کند تلفنش زنگ می خورد،نگاهی به صفحه تلفن می اندازد و با دیدن اسم شخص پوزخندی می زند و تلفن را وصل می کند +سلام باز چیشده؟ صدای پر از نفرت لیلی از پشت تلفن به گوشش می رسد _زودتر این بازیو تموم کن دیگه نمی خوام حتی یه لحظه اینو تحمل کنم که راستین انقدر نگران اون دختره +خیلی عجله نکن لیلی دل چرکین تر از قبل ادامه می دهد _امروز داشت منو تعقیب می کرد.
با من حرف زد و دوباره تحقیرم کرد. یا کار رو زودتر تموم کن یا خودم دست به کار میشم امیر چیزی نمی گوید و تلفن را قطع می کند باورش نمی شود که راستین انقدر زود فهمیده باشد هانا کجاست باخود فکر می کند واقعا حق با لیلی ست باید زودتر دست به کار شود تلفنش را برمی دارد و به رایان زنگ میزند بعد چند بوق رایان جواب می دهد -به به آقا امیر چه خبره؟ +سلام زیاد حرف نزن امشب بیا اینجا یکم خوش بگذرونیم قراره امشب لذت ببریم و آبروی راستین رو ببریم.
رایان از شنیدن این حرف لبخند مرموزی کنار لبش می نشیند باشه ای می گوید. امیر بعداز قطع کردن تلفنش به سمت اتاقی که هانا در آنجاست می رود بدون اینکه در بزند وارد می شود اتاق در تاریکی مطلق فرو رفته بود و هیچ چیز مشخص نبود کلید برق را می زند و اتاق روشن می شود چشم می گرداند و هانا را گوشه ای از اتاق که در خود جمع شده است می یابد هانا حتی با وجود اینکه می داند چه کسی وارد اتاق شده است سرش را بالا نمی آورد امیر جلو می رود و دستی به موهایش می کشد…
