دانلود رمان توهم از AvaTar با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
جایی میان زندگی چشم هایت را باز میکنی و میبینی در توهمات غرق شده ای! چشم باز میکنی و میفهمی که هیچ چیز سر جایش نیست و این وسط کسانی را گم کرده ای که به زودی فراموش شان خواهی کرد و هیچ گاه به دنبالشان نخواهی گشت! و آن وقت است که همه چیز به دست فراموشی سپرده خواهد شد…
خلاصه رمان توهم
_مادام شارلوک سرهنگ منتظرتون هستن لطفا با من بیاین. مادام با بی حالی سری برای لوری تکان می دهد. سرگیجه داشت و هنوز شوکه اتفاق چند ساعت پیش بود. _مادام حالتون خوبه؟ لوری دستی برای سرباز تکان می دهد _یه لیوان آب برای مادام بیار. زود باش.لوری کنار مادام روی صندلی می نشیند. دستش را روی زانوهایش می گذارد و سرش را به طرف مادام کج می کند. _مادام صوفیا چه مدت پیش شما تحت مشاوره بود؟ مادام با صدای ضعیفی بدون آنکه به لوری نگاه کند جوابش را می دهد: _دو هفته از اولین دیدارمون گذشته بود که همچین اتفاقی افتاد. اون اصلا حالات غیرطبیعی
نداشت اما توی آخرین جلسه کارای عجیبی انجام می داد. _چه کاری مادام؟ _حرفای نامفهومی میزد به یه زبانی که تا حالا نشنیده بودم. مثل آدم های روانی می خندید، تازگی ها موهاش رو به طرز مسخره ای کوتاه کرده بود. یه سمتش بلند یه سمت دیگش کوتاه. تقریبا میشه گفت تا روی شونه هاش و کنار گوش هاش رو هم تراشیده بود، سرباز با دو بطری آب معدنی را به دست لوری می دهد و به همان سرعت هم از لوری دور می شود و به سمت خروجی حرکت می کند. لوری بطری آب را به دست مادام شرلوک می دهد. _آب یکم حالتون رو بهتر میکنه. +متشکرم. چند جرعه کوچک می نوشد و بلند می شود.
موهای لخت طلایی رنگش را پشت گوش می زند و رو به لوری می گوید +میشه لطفا راهنماییم کنید. باید هر چه زودتر برم پسرم توی خونه تنهاست. لوری خودش را جلو می کشد و می ایستد. جلوتر تر از مادام شروع به راه رفتن می کند. وارد راهرویی می شود و جلوی در ساده ی قهوه ای رنگی می ایستد. چند تقه به در می زند و منتظر می شود تا سرهنگ جوابش را بدهد. _بیا تو. لوری در را باز می کند و اینبار منتظر می شود تا اول مادام وارد شود _ممنون که وقتتون رو در اختیار ما گذاشتین.مادام شارلوک لطفا بشینید +من باید زودتر برم خونه ممنون میشم زودتر سوالاتتون رو بپرسید…